دوستم قلابشو بالا کشید دید ماهی که صید کرده ، زیاد برای آزادیش تقلا میکنه، اونم به طرز کنایه آمیزی به ماهی گفت: میخوای بری؟ باشه برو؛ و ماهی رو با وجود اینکه گیر بود و انتهای نخ هم دستش بود، توی آب انداخت. دیدن آزادی ای که دوستم به ماهی داد منو به این فکر فرو برد که آزادی ما چقدر به اون ماهی شبیهِ و جامعه چه بی رحمانه مارو محدود کرده؛ بر اساس همین اتفاق خواستم جامعه شناسی رو تعریف کنم.
دوستم=ساختارهای جامعه
طول نخ= میزان آزادی های فردی
ماهی= افراد
جامعه شناسی کلان یعنی شناخت دوستم که ماهی رو محدود کرده و نشون دهنده تاثیر زیاد ساختار بر افراده (کلان نگر ها معتقدن که رفتار انسان ها متاثر از ساختار های اجتماعیه، حتی گاهی خود افراد هم نمیدونن؛ مثل اون ماهی که نمیدونست گیره و به شنا کردنش ادامه میداد) و اما جامعه شناسی خُرد مطالعه همون نخ قلابه که میزان آزادی های فردی در مقابل ساختارها رو نشون میده (خردنگر ها معتقدن که افراد دقیقا متاثر از ساختار جامعه نیستن و خودشون اراده شخصی هم دارن مثل اون نخ که تا یه حدی به ماهی آزادی عمل میداد). و جامعه شناسی، شناخت تاثیرات ساختار اجتماعی برافراد و فهم آزادی عمل افراد در انجام رفتارشون تعریف میشه.
شیوه جامعه شناسی خوندن یه جنوبی اینجوریه.
فرید کوشکی زاده
فروردین 99
احساس تعلق که نداشته باشی گم میشی